عشق سال های وبا 2007
خیلی فیلم حوصله سر بری بود ولی دیگه چون قصه مشهوری بود به زور تا آخرشو نگاه کردم که ببینم چی میشه.
یه چیزی رو راس می گفت. این که آدم به عشق زنده است.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
اما عشق بیشتر به شخصیت خود عاشق مربوطه تا این که عاشق چه کسی میشه. پسره درونش پر از عشق بود واسه همین همه ی این سال ها رو با سرمستی و شادی زندگی کرده بود ولی دختره چون وجودش عاشق نبود یه دفه به نظرش همه اینا توهم اومد و crash کرد! آخرم حسش این بود که این همه سال سختیا و دردا بیشتر از عشق و لذت بوده.
اما به نظرم فیلم یه نکته انحرافی هم داشت و اونم این که من بعید می دونم یه آدم دیگه که اونم مثل تو آدمیزاده بتونه باعث شه که این همه سال چنین عشقی تو وجودت شعله ور باشه. هر چقدم یکی خوب باشه تو در طول زمان که رشد می کنی و خوبیاشو جذب می کنی دیگه اون حس پرستش و ستایشی که روز اول بهش داشتی رو نداری.
این جور عشق و پرستیدن شایسته خداست و کسی که عشق خدا رو تو قبلش داره همیشه شاد و دلگرمه و کسی که عاشق هیچ کسی/چیزی نیس قلبش سرد و خالیه و عمرش به تباهی می گذره.
خدایا به همه لحظه هامون بیا و این سعادت رو بده که همیشه از عشق تو سرمست باشیم